معنی باتجربه و آزموده

حل جدول

باتجربه و آزموده

کارافتاده


باتجربه

کارآزموده


کار آزموده

باتجربه، حاذق، مجرب، حرفه ای، خبره، کارکشته

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

باتجربه

آزموده

مترادف و متضاد زبان فارسی

باتجربه

آزموده، حاذق، خبره، کارآزموده، کاردان، کهنه‌کار، مجرب،
(متضاد) بی‌تجربه، تازه‌کار


آزموده

باتجربه، پخته، حاذق، خبره، کاردان، کارکشته، کرده‌کار، ماهر، مجرب، ورزیده، تجربه‌شده، سنجیده،
(متضاد) بی‌تجربه

واژه پیشنهادی

باتجربه

آزموده

لغت نامه دهخدا

آزموده

آزموده. [زْ / زِ دَ / دِ] (ن مف) مجرب. ممتحَن. سنجیده. مُدَرَّب. مُنجَد. منجَذ. حُنک. موقر. (صُراح). کاردیده. کرده کار. پخته. سُخته. ورزیده. دنیادیده:
ابا ششهزار آزموده سوار
همی دارد آن بستگان را بزار.
فردوسی.
دو ره ششهزار آزموده سوار
زره دار با گرزه ٔ گاوسار.
فردوسی.
ز قلب سپاه اندر آمد چو کوه
ابا ده هزار آزموده گروه.
فردوسی.
برد ده هزار آزموده سوار
همه نیزه دار ازدرِ کارزار.
فردوسی.
بر مردم ناآزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده که روزگار دراز باید تا باز کسی آزموده و معتمد به دست آید که اندر مثل آمده است که ددِ آزموده به از مردم ناآزموده. (از قابوسنامه). || ریاضت دیده. ورزیده. کارکشته:
وگر آزموده نباشد ستور
نشاید به تندی بر او کرد زور.
فردوسی.
و رجوع به آزمایش شود.
- کارآزموده، نیک مُجرّب.
- گرم و سرد نیازموده بودن، بسیار ناپخته و بی تجربه بودن:
همی گفت کاوس خود کامه مرد
نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد.
فردوسی.
بدو گفت گودرز کای شیرمرد
نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد.
فردوسی.
خردمند باشد جهاندیده مرد
که بسیار گرم آزموده است و سرد.
سعدی (بوستان).
جهاندیده ای، آرامیده ای، گرم و سرد چشیده ای، نیک و بد آزموده ای. (گلستان).
- نیک و بد (گرم و سرد) آزموده بودن، سخت مُجرب بودن.
- امثال:
آزموده را آزمودن پشیمانی آرد. (قره العیون).
آزموده را آزمودن جهل است.
بناآزموده کار مفرمای و به آزموده استادی مکن.
ددِ آزموده به از مردم ناآزموده. (قابوسنامه).

فرهنگ عمید

آزموده

آزمایش‌شده، امتحان‌شده،
تجربه‌شده،
سنجیده،
مجرب، کاردیده، ورزیده، باتجربه،

فرهنگ معین

باتجربه

(تَ رِ بِ) [فا - ع.] (ص مر.) مجرب، کاردان.


آزموده

امتحان شده، تجربه شده، سنجیده، ورزیده. [خوانش: (دِ) (ص مف.)]

فارسی به عربی

باتجربه

اصیل، ممارس

فرهنگ فارسی هوشیار

آزموده کار

(صفت) مجرب آزموده.


آزموده

مجرب، ممتحن، سنجیده


سال آزموده

(صفت) کسی که در سالهای سال نیک و بد دیده مجرب سال آزموده.

معادل ابجد

باتجربه و آزموده

682

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری